جدول جو
جدول جو

معنی زمین زدن - جستجوی لغت در جدول جو

زمین زدن(چَ چَ کَ دَ)
بزمین زدن. به سختی بزمین کوفتن چیزی را. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). بر زمین انداختن شی ٔ یا شخصی را. (فرهنگ فارسی معین) ، بزمین افکندن خصم خودرا در کشتی. شکست دادن حریف را در نبرد. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). مغلوب کردن. (فرهنگ فارسی معین) ، تنزل در بهای چیزی پدید آوردن. سبب تنزل قیمت چیزی شدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبان زدن
تصویر زبان زدن
سخن گفتن، حرف زدن، زبان درازی کردن
چشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ کَ دَ)
کنایه از حرف زدن و سخن گفتن باشد. (فرهنگ رشیدی). کنایه از سخن گفتن باشد. (آنندراج) :
اگر خواهی سخن گویی سخن بشنو سخن بشنو
زبان آنکس تواند زد که اول گوش گردد او.
نخشبی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ تَ)
برآورد کردن. دید زدن در اندازه. رجوع به تخمین و تخمیناً شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَ)
آذین بستن: و بتمامت ممالک آذینها بزنند. (تاریخ طبرستان). فرمود تا بخروارها زرو جواهر و جامه ها با مهد و عماری پیش مهر فیروز فرستند و بجملۀ ممالک آذینها زنند. (تاریخ طبرستان)
لغت نامه دهخدا
(چَرْ دَ / دِ)
زمین زاده. تولید شده از زمین، تولید یافتۀ ملک. نتیجۀ کشور:
مرا مال و نعمت زمین زاد تست
هم از دادۀ تو هم از داد تست.
نظامی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
کمین کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
خاک درچرخ برین می زند
چرخ میان بسته کمین می زند.
نظامی.
فتنه به گوشه های دو چشمت نهان شده ست
آفت به کنجهای دهانت کمین زده ست.
امیرخسرو (از آنندراج ذیل کمین).
و رجوع به کمین کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
انگاردن
فرهنگ لغت هوشیار
زیوریدن آراسته شدن زینت یافتن آراسته شدن: ولکن تا دفتر بالفاظ ایشان مزین شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذین زدن
تصویر آذین زدن
زینت کردن دکانها و بازارها در روزهای جشن و شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
کمین کردن فتنه بگوشه های دو چشمت نهان شدست آفت بکنجها دهانت کمین زده است. (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبان زدن
تصویر زبان زدن
با زبان چشیدن (طعامی را)، سخن گفتن حرف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
برآورد کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
لتقديرٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
Estimate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
estimer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
見積もる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
اندازہ لگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
অনুমান করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
kukadiria
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
tahmin etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
추정하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
ประมาณการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
להעריך
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
अनुमान लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
memperkirakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
inschatten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
stimare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
estimar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
估计
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
szacować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
оцінювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
schätzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
оценивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تخمین زدن
تصویر تخمین زدن
estimar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی